سید محمد طاهاسید محمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

به دنیا خوش اومدی

سلام پسرم

خوبی پسری؟ دلم برات یه کوشولو شده بود هفته قبل رفته بودم سونو،از مانیتور دیدمت،دکتر احمدی ستون فقراتت رو نشونم داد، اینقد باحال بود،شکر خدا آزمایش ماه هفتمم خوب بود  راستش من و بابایی چند روزه دپرسیم !آخه تو عزیز دلمون داری میای و ما هنوز اسمی واست انتخاب نکردیم! واسه همین اینجا یه نظرسنجی میذارم که خاله های مهربون یکیشو انتخاب کنن!  خاله جونای مهربون یکی از این اسمارو انتخاب کنین،ممنون! ارمیا:بزرگ داشته شده یوحنا:انعام توفیقی از طرف خداوند یونا:لقب حضرت یونس(ع) مانیاد:در یاد ماندن،عزیز و گرامی سپنتا:مقدس محمد ارمیا:نامی ترکیبی(حمد شده)+(بزرگ داشته شده) آیهان:نامی ترکی،فرمانروای ...
1 مهر 1390

نامه ای به خدا

کودکی به مامانش گفت، من واسه تولدم دوچرخه می خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟ بابی گفت، آره. مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده. نامه شماره یک سلام خدای عزیز اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی. دوستدار تو بابی .... بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمی یاد. برا همین نامه رو پاره کرد. نامه شماره دو سلام خدا اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده...
24 شهريور 1390

و اما سونو!!!

سلام زندگی من! خوبی نفس مامان؟ میدونی که امروز چی شده؟آره عزیزم! من فهمیدم تویی که تو دلمی چی هستی! تو پسر ناز مامانی!عاشقتم خداتا!!!!!!!! نمیدونی چقدر باباییت خوشحاله نفس مادر،وقتی از سونو اومدم بیرون  به حاج بابا زنگ زدم،گفت مژدگونیم محفوظه! مهم اینه که تو سالمی سید من!مراقب باش! راستی بابایی یه بلوز ناز قرمز واست خرید،واسه خاله فاطی اینا که خونمون بودن شیرینی گرفت،بابای من خیلی خوشحاله،از بابای تو بیشتر! منو باباجون خیلی دوست داریم!خیلی! بابای پسرم!نفسم!عسلم!!! ...
11 شهريور 1390

نیمه راه!هفته بیستم!!!!

سلام گل پسر! آخیش مامانی!بالاخره به وسط راه رسیدیم!تا این جا که خدا باهامون بود   از این جا به بعدشم هوامونو داره! خوب ی؟مادر فدا لباسات که اینقدر نازه پس تو خیلی ناز تر از این حرفایی! میگم مامانی جات که سخت نیست؟؟؟اگه سخته یه حرکت بری مامانی متوجه میشه ها!!! راستی تنبل خان تو چرا تکون نمیخوری؟؟؟؟ مامانی و باباییت به این زرنگی ، آخه به کی بگیم گل پسرمون تنبله؟؟؟؟؟؟ ایراد نداره مامانی هر وقت تکون خوردی لگداتو به جون میخریم فقط پسری این عادت برات نمونه بزرگ شدی مامانیتو ناکار کنی؟؟؟؟ راستش تو اولین نوه پسر حاج بابایی!نوه های حاج باباجون همه دخترن! واسه همین بی نهایت منتظرتن! ...
11 شهريور 1390

مامانی اومده پسرم!!!

سلام به تک پسر خودم،خوبی مامانی؟ دل مامانی برات یه کوشولو شده! وای که نیومده چقدر به دل نشستی، اگه بیای که نمیدونم چی میشه عشق مامان! وای پسرم!خیلی دوست دارم،خیلی،خیلی، این چند وقته که نبودم بیمارستان بودم،البته همشو نه، تا حالم خوب بشه طول کشید، راستی پسرم خوب از اون داخل لگد میزنی مامانتوها!!!فدای اون لگدات بشم! حرکتات از هفته ٢٠یا ٢١ شروع شده، وای که چقدر کیف میده،وقتی فاصله بین غذا خوردنم طولانی میشه و شما گرسنه میشی وای چه لگدایی که نمیزنی!از الان معلومه که هم تکواندو کاری هم شکمو!!! پسرم خیلی واسه تربیتت نگرانم! دوست دارم یه مسلمون واقعی بار بیای! ...
11 شهريور 1390

تا هفته 28 با گل پسرم!

سلام پسر گلم! خوبی مامانی؟  هفت ماهگیت مبارک!!!!!!!!!!! کی میشه >www.kalfaz.blogfa.com بیام بنویسم پسرم نه ماهگیت مبارک؟؟؟؟؟؟؟؟ الان وزنت 910 گرمه،سعی میکنم بیشتر غذا بخورم یا اینکه بهتر غذا بخورم تا تو ضعیف نشی عسلی، اینم عکس فرضی پسری مامانش توی هفته 28: اين هفته كودك شما 910 گرم  وزن و 37.6 سانتي متر طول دارد. او مي تواند چشمان خود را (كه اكنون مژه دارند) باز كند و سر خود را به  سمت هر نور ممتد و شديدي كه از بيرون رحم بتابد برگرداند.  لايه هاي چربي بدن او در حال شكل گيري هستند و او براي زندگي در خارج از رحم آماده مي شود. دوست دارم خداتااااااااااااااااااااا ...
11 شهريور 1390

واکنش!!!!!!

مامانی فدای واکنشت!!!!  چقد خوشت میاد و چه باحال ورجه وورجه میکنی وقتی آهنگ روشنه!!!! آخه وقتی که قرآن میخونم یا گوش میدم همینجوری میشی! مامانی تکلیف مارو روشن کن،اینوری هستی یا اون وری؟؟؟؟؟                         ...
27 مرداد 1390

سلام گل پسرم

سلام پسر ناز من!خوبی آقا ارمیای من؟؟؟ مادر فدا دلم برات اینقدر شد! پس کی میخواد این چند ماهی بگذره تا من پسر گلم ببینم؟؟؟ خیلی من و بابا جون دوست داریم!خدارو شکر که تورو داریم! مامانی خیلی حالش بده!الان که نشستم به زور! هم حالت تهوع دارم هم دندونام داره منفجر میشه! تو که اون تو بیکاری پسرم بشین واسه مامانی دعا کن! بابایی مهربونت فکر کنم دیگه از دست من جون به لب شد! کشتم دیگه بیچاره رو!بمیرم براش!وقتی مریضم اینقدر دورو برم میگرده!نمیدونم چرا خسته نمیشه! راستی چند هفته پیش سالگرد ازدواج منو بابایی بود!اون روز واسه ناهار رفتیم اولین جایی که باهم رفته بودیم!رفتیم امامزاده یوسف! جات رو سفرمو...
23 تير 1390

ماه گرفتگی

دوباره سلام نفسم! راستش امشب شب تولد حضرت علی(ع) و روز پدره،البته فرداست،من این روزو به پدرم که بهترین و عاشق ترین و بی همتا ترین پدر دنیاست تبریک میگم،البته به پدر همسرم هم تبریک میگما ولی به پدر جون خودم بیشتر،عاشقتم باباجون! واما سرانجام به عشق گرامیم،به نفس شماره دو،(شماره 1تویی مامانی) همدم 5 سال زندگیم و همه چیم دیگه،همه چیم تبریک میگم! زهیر جونم!روزت مبارک! راستش امشب ماه گرفتگیم هست،قدیمیا میگن اگه یه زن باردار توی این شب که این اتفاق میفته هرجای بدنش یا نمیدونم  روی شکمش رو بخارونه همونجای بچه لکه میشه،یعنی میشه  ماه گرفتگی،البته زبونم لال! الان ساجده جون زنگ زد و بهم هشدار...
25 خرداد 1390