ماه گرفتگی
دوباره سلام نفسم!
راستش امشب شب تولد حضرت علی(ع) و روز پدره،البته فرداست،من این روزو به پدرم که بهترین و
عاشق ترین و بی همتا ترین پدر دنیاست تبریک میگم،البته به پدر همسرم هم تبریک میگما ولی به پدر
جون خودم بیشتر،عاشقتم باباجون!
واما سرانجام به عشق گرامیم،به نفس شماره دو،(شماره 1تویی مامانی)
همدم 5 سال زندگیم و همه چیم دیگه،همه چیم تبریک میگم!
زهیر جونم!روزت مبارک!
راستش امشب ماه گرفتگیم هست،قدیمیا میگن اگه یه زن باردار
توی این شب که این اتفاق میفته هرجای بدنش یا نمیدونم
روی شکمش رو بخارونه همونجای بچه لکه میشه،یعنی میشه
ماه گرفتگی،البته زبونم لال!
الان ساجده جون زنگ زد و بهم هشدار جدی داد که مراقب باشم
ما هم گفتیم ای به چشم!
سمیه جونم سرش بلاهایی اومد شب ماه گرفتگی،خواهر شوهراش
دستو پاشو بستن که نتونه خودشو بخارونه،چه مخین این قدیمیا!
الان میخوام برم خونه کادوی بابایی رو بدم،یه پیراهن ناز واسش گرفتم،
سال بعد تو بهش کادو میدی مامانی!
نمیدونم چرا امروز دلم میخواد سید علی صدات کنم،بوس مامانی!
وای تنم میخاره چقدر،جای مامیم خالی!بابای!