سید محمد طاهاسید محمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

به دنیا خوش اومدی

نیمه راه!هفته بیستم!!!!

سلام گل پسر! آخیش مامانی!بالاخره به وسط راه رسیدیم!تا این جا که خدا باهامون بود   از این جا به بعدشم هوامونو داره! خوب ی؟مادر فدا لباسات که اینقدر نازه پس تو خیلی ناز تر از این حرفایی! میگم مامانی جات که سخت نیست؟؟؟اگه سخته یه حرکت بری مامانی متوجه میشه ها!!! راستی تنبل خان تو چرا تکون نمیخوری؟؟؟؟ مامانی و باباییت به این زرنگی ، آخه به کی بگیم گل پسرمون تنبله؟؟؟؟؟؟ ایراد نداره مامانی هر وقت تکون خوردی لگداتو به جون میخریم فقط پسری این عادت برات نمونه بزرگ شدی مامانیتو ناکار کنی؟؟؟؟ راستش تو اولین نوه پسر حاج بابایی!نوه های حاج باباجون همه دخترن! واسه همین بی نهایت منتظرتن! ...
11 شهريور 1390

مامانی اومده پسرم!!!

سلام به تک پسر خودم،خوبی مامانی؟ دل مامانی برات یه کوشولو شده! وای که نیومده چقدر به دل نشستی، اگه بیای که نمیدونم چی میشه عشق مامان! وای پسرم!خیلی دوست دارم،خیلی،خیلی، این چند وقته که نبودم بیمارستان بودم،البته همشو نه، تا حالم خوب بشه طول کشید، راستی پسرم خوب از اون داخل لگد میزنی مامانتوها!!!فدای اون لگدات بشم! حرکتات از هفته ٢٠یا ٢١ شروع شده، وای که چقدر کیف میده،وقتی فاصله بین غذا خوردنم طولانی میشه و شما گرسنه میشی وای چه لگدایی که نمیزنی!از الان معلومه که هم تکواندو کاری هم شکمو!!! پسرم خیلی واسه تربیتت نگرانم! دوست دارم یه مسلمون واقعی بار بیای! ...
11 شهريور 1390

تا هفته 28 با گل پسرم!

سلام پسر گلم! خوبی مامانی؟  هفت ماهگیت مبارک!!!!!!!!!!! کی میشه >www.kalfaz.blogfa.com بیام بنویسم پسرم نه ماهگیت مبارک؟؟؟؟؟؟؟؟ الان وزنت 910 گرمه،سعی میکنم بیشتر غذا بخورم یا اینکه بهتر غذا بخورم تا تو ضعیف نشی عسلی، اینم عکس فرضی پسری مامانش توی هفته 28: اين هفته كودك شما 910 گرم  وزن و 37.6 سانتي متر طول دارد. او مي تواند چشمان خود را (كه اكنون مژه دارند) باز كند و سر خود را به  سمت هر نور ممتد و شديدي كه از بيرون رحم بتابد برگرداند.  لايه هاي چربي بدن او در حال شكل گيري هستند و او براي زندگي در خارج از رحم آماده مي شود. دوست دارم خداتااااااااااااااااااااا ...
11 شهريور 1390

واکنش!!!!!!

مامانی فدای واکنشت!!!!  چقد خوشت میاد و چه باحال ورجه وورجه میکنی وقتی آهنگ روشنه!!!! آخه وقتی که قرآن میخونم یا گوش میدم همینجوری میشی! مامانی تکلیف مارو روشن کن،اینوری هستی یا اون وری؟؟؟؟؟                         ...
27 مرداد 1390

سلام گل پسرم

سلام پسر ناز من!خوبی آقا ارمیای من؟؟؟ مادر فدا دلم برات اینقدر شد! پس کی میخواد این چند ماهی بگذره تا من پسر گلم ببینم؟؟؟ خیلی من و بابا جون دوست داریم!خدارو شکر که تورو داریم! مامانی خیلی حالش بده!الان که نشستم به زور! هم حالت تهوع دارم هم دندونام داره منفجر میشه! تو که اون تو بیکاری پسرم بشین واسه مامانی دعا کن! بابایی مهربونت فکر کنم دیگه از دست من جون به لب شد! کشتم دیگه بیچاره رو!بمیرم براش!وقتی مریضم اینقدر دورو برم میگرده!نمیدونم چرا خسته نمیشه! راستی چند هفته پیش سالگرد ازدواج منو بابایی بود!اون روز واسه ناهار رفتیم اولین جایی که باهم رفته بودیم!رفتیم امامزاده یوسف! جات رو سفرمو...
23 تير 1390

ماه گرفتگی

دوباره سلام نفسم! راستش امشب شب تولد حضرت علی(ع) و روز پدره،البته فرداست،من این روزو به پدرم که بهترین و عاشق ترین و بی همتا ترین پدر دنیاست تبریک میگم،البته به پدر همسرم هم تبریک میگما ولی به پدر جون خودم بیشتر،عاشقتم باباجون! واما سرانجام به عشق گرامیم،به نفس شماره دو،(شماره 1تویی مامانی) همدم 5 سال زندگیم و همه چیم دیگه،همه چیم تبریک میگم! زهیر جونم!روزت مبارک! راستش امشب ماه گرفتگیم هست،قدیمیا میگن اگه یه زن باردار توی این شب که این اتفاق میفته هرجای بدنش یا نمیدونم  روی شکمش رو بخارونه همونجای بچه لکه میشه،یعنی میشه  ماه گرفتگی،البته زبونم لال! الان ساجده جون زنگ زد و بهم هشدار...
25 خرداد 1390