سید محمد طاهاسید محمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

به دنیا خوش اومدی

باز آمده ایم!

سلام به همه دوستای خوب و باحال نی نی وبلاگی خودم,دلم براتون یه کوشولو شده، ممنونم که با نظراتون منو شرمنده کردین، چی بگم از دست این پسره که دلم خونه،2 دقیقه آسایش نداریم،یه ذره گریه کمتر مادر جان پسرم اصلا لباس زیر ناف عادت نداره... از اون شب زنده دارای پر و پا قرصه بازم خدا زهیرم رو واسم نگه داره که پا به پام ایستاده وهمراهیم میکنه،قربونش برم! اما چی بگم دل مادر طاقت نداره،با این همه اذیت کردناش عاشقانه واسش زحمت میکشم و لذت میبرم، ای خدا به اونیکه طعم این سختی شیرین رو نچشیده زودتر بچشون،بگو آمین! امروز پسرم واکسن 2 ماهگی داشته،بمیرم الهی چقدم دردش اومد،به هر دو پاشم زدن و پای چپش خیلی خون اومده،الانم بعد او...
5 بهمن 1390

43روزه با همیم

اینقدر مامانی رو اذیت میکنی که وقت نکردم بیام 40روزگیت رو بهت تبریک بگم،40 روزگیت مبارک عزیز دلم،ایشالله 120 ساله بشی!!!!!!! دیروز بردیمت حموم چهله،توی حموم صدات در نمیومد،اینقدر ذوق میکردی نفس مامان! بمیرم الهی مامان دل دردت خیلی زیاده،خیلی هم زور میزنی،دکترت میگه طبیعیه! خیلی دلم برات میسوزه وقتی اذیت میشی،چهرت خیلی مظلومه مامانی! هفته قبل بردیمت دکتر،وقتی وزنت کرد شده بود5 کیلو،بگو هزار ماشالله ! خداتا میخوامت وخداتا عاشقتم!!!
11 دی 1390

24 روز با پسرم

امروز ٢٤ روز از با هم بودنمان می گذرد و تو شدی تمام دنیای من,دنیایی که با دنیا عوضش نمیکنم, دنیایی شیرین،لذتی شیرین،احساسی شیرین، عاشقتم پسرم روز به روز بیشتر عاشقت میشم و حتی نمیخوام یه لحظه دنیارو بدون تو تصور کنم،برام بمون نفسم تو حاصل عشق من و زهیر منی،بی نهایت هر دوتاتونو میپرستم، 24 روز شده که رنگ و روی زندگی ما عوض شده وبا بودن تو رنگ دیگه ای گرفته، خیلی وابسته ات شدم یکی یه دونه من...   ...
22 آذر 1390

بدون عنوان

  سلام،سلام به همه دوستای خوبم که تا به حال نگران حال ما بودن و مابی معرفتی کردیم! از تک تک دوستام تشکر میکنم و عذر میخوام و میگم که دلم برای همتون تنگ شده! توی این 17 روزی نه نای نشستن داشتم نه وقتشو،امروز پسری خوابید و من فرصت غنیمت کردم  و اومدم تا بنویسم! اول بگم که اسم پسرم بنا به دلایلی شده محمد طاها،و منو همسری از این بابت خیلی  خوشحالیم،پست های قبلی که بااسم  ارمیا نوشتم پاک نمیکنم تا یادگاری بمونه، بعدشم خاطرات زایمانم و عکسارو  میذارم توی ادامه مطلب!!!! اینم محمد طاهای من.. از  کجا شروع کنم؟؟؟؟آها!!از روز 29آبان! عصر ساعت 3 بود که با همسری و مامانم راهی...
15 آذر 1390

روز دیدار

سلام مسافر من!به انتهای راه رسیده ای؟خسته ای پسرم؟مادر به قربون قدمت که داری میای! وای ارمیای من تا این لحظه تا این حد احساس مادری نداشتم! لحظه به لحظه بیشتر عاشقت میشوم،لحظه به لحظه بیشتر احساس مادر بودن پیدا میکنم و  اینگونه قلبم به تسخیر تو در می آید وتو میشوی تمام دنیای من! الان که برات مینویسم خیلی بغضم گرفته،اگه باباجونت رو ببینم که بغضم میترکه! توی دلم غوغایی شده پسرم!انگار دنیا دنیا آدم توی دلم دارن رخت میشورن! احساس خیلی خیلی قشنگیه!اصلا با تموم احساسات دنیا فرق داره،اصلا یه احساس خاصیه  که میخوای کسی رو ببینی که 9ماه با خودت بزرگش کردی و هنوزم ندیدیش! وای اگه یه کم دیگه ادامه بدم گریم میگیره! از دوستا...
28 آبان 1390

5روز دیگه به دنیا میای...

سلام توراهی من! دیگه جدی جدی تقویم خونه اومدنت رو نشونمون میده  و شمارش معکوس شروع شده!5!4!3!2!1..... چند روز پیش رفتم پیش خانم دکتر کیانی،ایشون تشخیص دادن که برای زایمان سزارینم 29آبان زمان مناسبیه،ما هم که عجیب از خدا خواسته قبول کردیم،دل توی دلمون نیست پسرم، از همه دوستام میخوام از ته دلشون برام دعا کنن،ترس عجیبی توی وجودمه...           راستش از زمانی که وارد نی نی وبلاگ شدم حس میکنم یه خانواده توی دنیای مجازی پیدا کردم، دوستای نی نی وبلاگیمو از ته دل دوست دارم و واسشون نگرانم،البته همه دوستا همینجورین! اگه هرکدوم از ما یه مدت نباشیم واسه همدیگه نگران میشیم، و با...
25 آبان 1390

شمارش معکوس

سلام زندگی،پسر نازم خوبه؟معلومه کیفت کوکه که شیکم مامانیو از این رو به اون رو کردی، میگم مامانی جوگیر میشی فکر روده و کلیه ومعده مامانی هم باش، فکر کنم پهلوم سوراخ شده، دیروز با مادر جون رفتیم پیش خانوم دکی،خواست ضربان قلبت رو بگیره 10دقیقه طول کشید تا قلب جنابعالی پیدا بشه،قلبم اومده بود توی دهنم از ترس،مارو باش،این بیرون داریم از ترس زهره ترک  میشیم،آقا اون تو نشسته به مامیخنده، ترسیدم که خدای  ناکرده اتفاقی افتاده باشه تا اینکه خانوم دکی گفت این بچه همیشه اینقدر تکون میخوره؟ گفتم خانوم دست رو دلم نذار که خونه، شب و روز ندارم از دست این وروجک،معده روده آدمو صاف میره بالا، بعدش خداروشکر کردم که سالمی،ایراد ...
22 آبان 1390